چنین برآیندی از قدرت، باعث شده تا ایالات متحده آمریکا اززمان دولت باراک اوباما نگاه متفاوتی به راهبرد ظهور مسالمت آمیز چین داشته باشد. در واقع مساله چین برای امریکا موضوعی پیچیده، چندلایه و راهبردی است. آمریکا تلاش می کند تا از برآمدن قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی و حتی ارزش های فرهنگی چین جلوگیری کند واین رفتار آمریکا ریشه در ظهور قدرتی با ظرفیت احتمالی هژمونیک در آینده دارد. در این چارچوب، مفصل بندی مناسبات چین و آمریکا دچار دگردیسی های ساختاری شد از این منظرآمریکا طی دو دهه اخیرو در قالب دولت های مختلف تلاش کرده تا منابع ظرفیت ساز چین را مهار یا محدود کند.
روابط آمریکا و چین را می توان مناسباتی آونگی به ویژه در حوزه اقتصادی تحلیل کرد چراکه ضربه هریک از این دو کشور به اقتصاد جهانی می تواند باعث تحرک در بخش انتهایی و آن سوی مرزها یا به صورت برعکس شود.
به گزارش ایرنا، سفر احتمالی ، نانسی پلوسی رییس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان باردیگرموضوع روابط آمریکا و چین را در معرض تحلیل های رسانه ای و آکادمیک قرار داده است؛ سفری که انجام آن شاید تنش در روابط دو ابرقدرت جهانی را شدیدتر از گذشته کند.
ادراک راهبردی کارگزاران سیاست خارجی چین از راهبرد ظهور مسالمت آمیز مفهومی الگومند، بسیط، شناور و انعطاف پذیراز همپیوندی ژئوپلیتیک، ژئواکونومی و مولفه های قدرت نرم در سطوح جهانی است. براین مبنا سیاست خارجی چین دارای کمترین چالش وبیشترین ظرفیت سازی و فرصت سازی برای مناسبات اقتصادی این کشور در سطوح مختلف بین المللی و منطقه ای است.
مناسبات آمریکا و چین اگرچه در دوران مائو و پس از پایان جنگ جهانی دوم دورانی سرتاسر انزوا و تقابلی را آغاز کرد اما بعدها همراه با دگردیسی های داخلی در چین و پیگیری سیاست بین المللی گرایی و اقتصاد آزاد از سوی پکن به سمت شراکت اقتصادی و همکاری راهبردی در موضوعات مختلف جهانی حکت کرد به نحوی که پیگیری چنین سیاستی از سوی چین باعث شد تا به آرامی اژدهای خفته اقتصادی این کشور بیدار و چین به دومین اقتصاد بزرگ جهان در تولید ناخالص داخلی تبدیل شد.
چین در حوزه راهبردی نیزحضور مستمر خود را به در فضای پیرامونی به ویژه منطقه اسیای شرقی منطقه دریای چین جنوبی، در حوزه اسیای مرکزی(طرح یک کمربند-یک جاده)، خاورمیانه و آفریقا و آمریکای لاتین افزایش داده و به تعبیری مناسبات اقتصادی خود را درقالب های راهبردی و سیاسی- امنیتی تعریف کرده است.
سیاست خارجی چین از سال ۲۰۰۳میلادی از دوران ریاست جمهوری هو جین تائو در قالب دکترین ظهور مسالمت آمیز و با رویکردهای «دیپلماسی پیرامونی» و «همسایه خوب» گستره اقتصاد خود را از طریق روندهای وابستگی متقابل از همسایگان به فضای پیرامونی و مناطق دیگر گسترش داد. چنین اقداماتی منافع ملی چین را درسطوح و لایه های مختلف با حوزه ها و اقتصادهای بزرگ، متوسط و کوچک جهان گره زد.
رئیس مجلس نمایندگان آمریکا روز گذشته رسما سفر دوره ای خود به شرق آسیا را آغاز کرد و طبق آنچه در بیانیه رسمی دفتر خانم نانسی پلوسی آمده، وی قرار است به کشورهای سنگاپور، مالزی، کره جنوبی و ژاپن سفر کند و نامی از تایوان در فهرست مقصدهای سفر آسیایی جاری وی نبود.
ادراک راهبردی نخبگان چینی درباره تایوان مبتنی بر چین واحد است که تایوان را بخشی از این کشور می داند در حالیکه تایوان و متحد اصلی آن یعنی امریکا به دنبال سیاست تایوان مستقل بوده و در عمل واشنگتن تلاش می کند در پوشش اتحاد راهبردی حضور بسیط نظامی خود را در حوزه ژئوپلیتیکی آسیای شرقی حفظ کند.\xa0
اگرچه آمریکایی ها برای سال های متمادی چین را بعنوان یک «سهامدار مسوول» در منطقه شرق آسیا می دیده اند، اما اکنون همراه با ترس از کاهش وزن راهبردی خود در این منطقه، سیاست محدودسازی در حوزه های اقتصاد سیاسی، ژئوپلیتیکی و تکنولوژیکی چین را در پیش گرفته اند و در پرتو چنین سیاسی، به دنبال دایمی سازی تصاعد بحران و تنش در منطقه شرق آسیا برای چین هستند.
به نظر می رسد با وجود چنین فضایی، نخبگان چینی انتخاب راهبردی خود را انجام داده اند و این انتخاب همان تداوم توسعه اقتصادی و ثبات سیاسی در داخل و راهبرد همکاری برای کسب منافع اقتصادی در حوزه بین المللی است. اما برای پکن، شرق آسیا و برقراری هژمونی خود در این منطقه نیز یک انتخاب راهبردی مهم محسوب می شود و چینی ها همواره اهمیت گسترده برای حوزه های پیرامونی خود قایل بوده اند.
با روی کار آمدن دولت جو بایدن(۲۰۲۰) رویکرد ترکیبی محدودسازی اقتصادی و راهبردی از سوی دموکرات ها برای ایجاد محدودیت های ساختاری و راهبردی پیش روی چین قرار گرفت و در این میان تایوان به موضوع اصلی تنش میان دو ابرقدرت تبدیل شد.