این طلبه در فضای مجازی هم بسیار فعال است و اقدامات و برنامههایش را آنجا اطلاعرسانی میکند. مردم زمانی که کارهای و اقدامات او را میبینند، بدون آن که بگوید پولی کمکم کنید، به او پول میدهند تا کارهای خیر و جهادیاش را ادامه دهد. او در خصوص اهدافش از حضور در فضای مجازی میگوید: « اولین هدفم در فضای مجازی برای این بود که رشد کنم؛ زیرا معتقدم برای رشد کردن باید صریح و بیمحابا نقد شد. برای همین کارها و اقداماتم را در فضای مجازی مینوشتم و تشریح میکردم و افراد کارشناس این حوزه مرا نقد میکردند و شیوه کارم را بررسی میکردند.»
ساخت کتابخانه و مدرسه با کمک روستاییان و خیران
روحانی اگر بین مردم و مشکلگشای مردم باشد محبوب میشود
حال که در مصاحبه حرف از بازگشت به دهدشت شد، از او ماجرای این توصیهها را پرسیدم که میگوید: «این توصیه را آقای صالحیزاده معلم بازنشسته که همشهری ما بود و در قم ساکن بود، به من داشت. من ارادت خاصی به او دارم و او را استاد خود میدانم. توصیه اولش به این معنا بود که اهل مطالعه باش و اگر وارد کار و عرصهای شدی، به گونهای عمل کن که بهترین آن حوزه باشی. سعی کردم همیشه به این ۳ توصیه استادم عمل کنم و تاکنون هم الحمدلله در حوزه سیاست هیچ دخالتی نکردم و تنها نگاه کلی به موضوعات سیاسی دارم و پشت سر هیچفردی در انتخابات مجلس یا شورای شهر قرار نگرفتم.»
اسماعیل آذرینژاد در بازگشت به دهدشت قصهگویی را برای ارتباط با کودکان راه انداخت
با ۳ هدف، راهی کار در فضای مجازی شدم
مستند «کاش غورهها انگور بشه» در خصوص فعالیتهای اسماعیل آذرینژاد
او سال ۷۳ وارد حوزه علمیه دهدشت، محل زادگاهش شد. آنجا تحصیل را شروع شد تا اینکه ۲ سال بعد برای ادامه تحصیل راهی تهران شد و بعد از ۴ سال تحصیل در تهران هم راهی قم شد و در آنجا ماندگار شد. او در این خصوص میگوید: «در قم هم تحصیل میکردم و هم اشتغال داشتم. در حوزه تدریس میکردم و در موسسه پژوهشی هم مشغول به کار بودم. در سال ۹۱ اما تصمیم گرفتم به دهدشت برگردم. ابتدا برای طلبه شدن برنامه خاصی نداشتم و تنها به آن علاقه داشتم، اما بعد از حضور در حوزه تصمیمم را برای کارهای مختلف گرفتم.»
بعد از نماز برای بچهها کتاب میخواندم و قصه میگفتم
یکی از اهداف آذرینژاد در فضای مجازی نقد شدن و گرفتن مشاوره است
حیاط مدرسه را با کمک مردم ساختیم
ساخت حیاط مدرسه ابتدایی روستای قلعه بنی شهر
طلبهها برای کارهای تبلیغی خود در استانها و مساجد از سوی نهادهایی مانند حوزه علمیه، سازمان تبلیغات اسلامی، سازمان اوقاف و امورخیریه و نهادهای مرتبط با امور مساجد مأمور میشوند. به عنوان سوال پایانی میپرسم: در این مدت که کار و فعالیت شما را مردم دیدند و به حمایت از شما پرداختند، این نهادها چه کردند؟ او میگوید: «ای بابا، «آفتابه لگن هفت دست … شام و ناهار هیچی» نهادهای مختلفی در کشور ما وظیفه و بودجه تبلیغی و فرهنگی دارند و ادعای کار فرهنگی میکنند که برخی را شما نام بُردید. اینها و بقیه هیچ حمایتی از ما نداشتند. در دهدشت، کارمندان اداره تبلیغات اسلامی از امامان جماعت مساجد بیشترند، اما همه پشت میزنشین هستند. کار فرهنگی را باید در میدان انجام داد. میگویند ما سیاستگذاری و برنامهریزی میکنیم، خُب مدیر کشوری که سیاستگذاری میکند، مدیر استان که همینطور، مدیر شهرستان هم که همینطور پس چه کسی مجری و نیروی میدانی است؟ حقوق میگیرند که پشت میز بنشینند. متاسفانه ما از این نهادها هیچ حمایتی ندیدیم و تا امروز هرچه انجام دادیم با کمک مردم بوده است.»
این روحانی علاوه بر قصهگوییهاش برای بچهها، به کارهای جهادیاش هم شناخته میشود که از او پرسیدم از کِی کار جهادی را آغاز کردی؟ او میگوید: «از همان سال نخست، کارهای جهادیام را آغاز کردم. زمانی که در روستاها حضور پیدا میکردم با مشکلات و نیازمندیهای آنان آشنا میشدم. به خصوص در زمینه عدالت آموزشی، خبردار شدم که وضعیت روستاها بسیار بد است. چند مربی از تهران آمده بودند تا با هم در برنامه روستاگردی، برای بچهها قصه بخوانیم. یک روز مانده به اول مهر وارد روستایی شدیم که والدین میگفتند ما بچهها را فردا به مدرسه نمیفرستیم. مدرسه روستا خراب است و بچهها سل میگیرند و همیشه لباسهایشان خاکی است. آن روستا آب و برق نداشت و زمین مدرسه خاکی بود و آب در آن جمع شده بود. آنها گلایهمند بودند که چرا دولت مدرسهشان را نمیسازد. با افراد حاضر با چندین نهاد و مسئول تماس گرفتیم اما نتیجهای نگرفتیم. با مشورت افراد تصمیم گرفتیم که خودمان مدرسه را بسازیم. با جمع کردن کمک مالی از مردم، مصالح لازم را خریدیم و باز هم با کمک مردم، برای حیاط مدرسه دیوار کشیدیم و حیاط را اصلاح کردیم. این طور شد که مدرسه راه افتاد.»
روحانی باید مردمی باشد تا محبوب شود
شب اول که وارد دهدشت شدم، بعد از قراردادن وسایلم در منزل، راهی مسجدی در کنار قبرستان و گلزار شهدای شهر به نام مسجد امام علی (ع) گلزار شدم. شنیده بودم این مسجد امام جماعت ندارد. زمانی که رسیدم نزدیک اذان مغرب بود. به افراد گفتم من حاضرم امام جماعت مسجد شما باشم
رفتار خوب دو طلبه در شهرمان، مرا ترغیب کرد به حوزه بروم
خبرگزاری فارس ـ گروه مسجد و هیأت ـ امیرحسین کسائی: در فضای مجازی با کارها و اقداماتش آشنا شدم. از اسماعیل آذرینژاد میگویم، طلبه متولد سال ۵۸ که در فضای مجازی از ساخت مدرسه و حیاط برای برخی مدارس و سرویس بهداشتی برای روستاهای مختلف کهگیلویه و بویراحمد میگوید و از قصهگوییهایش برای بچهها عکس منتشر میکند. او بدون هیچ حمایت دولتی و نهادی، تنها با کمکهای مردمی آن هم بدون اینکه عیان بگوید به من پول کمک کنید، کارهایش را پیش میبرد. همین شد انگیزهای تا سراغش بروم و بیشتر از کارهایش بشنوم.
به خاطر تنهایی پدر و مادرم به دهدشت برگشتم
حجتالاسلام آذرینژاد و دیگر نیروهای جهادی و امامان جماعت مساجد که با عنوان «امام محله» در شهرستانها و استانهای مختلف مشغول به کار هستند، نشان دادند که به فرموده مقام معظم رهبری میتوان «آتش به اختیار» و بدون توجه به کارها و کمکهای نهادها گام برداشت و کار کرد. مردم اگر کار و خدمتی به آنان شود، خودشان به میدان خواهند آمد و کمک خواهند کرد تا بتوان کار کرد و مشکلات را از میان برداشت.
۵ مدرسه در استان ساختم
اسماعیل آذرینژاد به چهره برتر در سال ۹۸ از سوی رسانه ملی انتخاب شد
نمونهای از اطلاعرسانی اسماعیل آذرینژاد به مردم و خیران از اقداماتش در فضای مجازی
آذرینژاد ادامه میدهد: «مردمی بودن روحانیت این است که اولاً تخصصی کار کند و عوامانه وارد کارها نشود. او باید درد واقعی مردم را بشناسد. برخی از طلبهها جذب ادارات دولتی شدند و وظیفه خود برای رسیدگی به مشکلات مردم را کنار گذاشتهاند که اینها نگاهها و رویکرد مردم به روحانیت را دستخوش تغییر میکند. اگر واقعاً پیگیر کار و مشکلات مردم بودند، به طور مثال وضع استان کهگیلویه و بویراحمد ما این چنین نمیشد. ما امروز دانشآموز سوم راهنمایی در استان داریم که در مدرسه درس فناوری دارد، اما میگوید تاکنون کامپیوتر ندیده است و در مدرسه هم هیچ رایانهای نیست. این عدالت آموزشی است؟»
او با انتقاد از عملکرد برخی روحانیون میگوید: «من معتقد به دینگریزی مردم نیستم. من میگویم روحانیت دینگریز شده است! متأسفانه بسیاری از ما طلبهها رفتیم سراغ مشاغل اداری. مشاغلی که از مردم دوریم. معتقدم ما روحانیون از کارکرد اصلیمان دور شدهایم. نگاه کنید ما در روستاهای کهگیلویه و بویر احمد چه وضعیتی داریم؟ مساجد شهرهای ما دارد خالی میشود! در حالی که استان ما بعد از مازندران بیشترین تعداد طلبه نسبت به جمعیت را دارد. این نشان میدهد ما نتوانستیم خوب کار کنیم. این همه طلبهای که ما در قم داریم، کجا هستند؟ چه کار میکنند؟ چرا روستاهای ما خالی از روحانی است؟ اینها نشان میدهد روحانیت از اهداف اصلیاش دور شده است. بخشی از دلیل این ماجرا به سیاستزدگی برمیگردد. مثلاً من آخوندی که نماینده مجلس شده، دیگر یک روحانی نمیدانم. من میگویم او یک سیاستمدار است، چرا که دیگر نمیتواند کار تبلیغی، روحانی و دینیاش را انجام دهد. یکی میگوید آن کار سیاسیاش هم دینی است؛ اما به قدری گرفتار کار اداری و اجرایی شده که شما از او بپرسید که شما در روز چه مقدار کار دینی میکنید، پاسخ میدهد هیچ.»
۳ توصیهای که استاد موقع برگشت به دهدشت به او کرد
او البته در فضای مجازی همیشه هم با تائید و تصدیق مردم روبرو نمیشد و گاهی برخی او را متهم میکردند که درحال شوآف است و میخواهد خودش را مطرح کند اما او هیچگاه دلسرد نمیشد و به هدف خود ایمان داشت و بنا داشت گره از مشکلات مردم باز کند. به او گفتم این روزها روحانیت جایگاه گذشتهاش را میان مردم ندارد و گاهی در خیابان، جوانان عمامه روحانیت را میاندازند و به آنها جسارت میکنند. چه باید کرد که این نگاهها عوض شود؟ او میگوید: «مهمترین ویژگی روحانیت، مردمی بودن است و باید این را حفظ کند. اگر مردم مشکل و سختی دارند، روحانی نباید لکنت بگیرد و نسبت به آن سکوت کند؛ بلکه باید مطالبهگری داشته باشد. در قرآن کریم داریم که پیامبران «منکم و فیکم» هستند یعنی از جنس مردم و در بین آنها هستند. طلبه نیز باید این چنین باشد و در بین مردم باشد و مشکلات آنها را بداند و درباره آنان حرف بزند و مطالبهگری کند.»
روحانی نباید عوامانه وارد کاری شود
اسماعیلنژاد گاه هر هفته و گاه هر روز به روستاها میرود و با بچهها ارتباط میگیرد
او قبل از نماز به بوستانها میرفت و اسباببازی و کتاب میبرد و برای بچهها قصه میگفت
آذرینژاد متولد سال ۵۸ است. دوران کودکی و نوجوانی پر و جُنب و جوشی داشته است. آن زمان او پای ثابت جلسات حجتالاسلام اندرزیان که پسرعموی پدرش بود، میشود. در این خصوص میگوید: «آقای اندرزیان ماه محرم و ماه رمضان برنامه داشت. جلسات او خانوادگی بود و بعداً هیأتی راهانداخت که من هم شرکت میکردم. به این واسطه هیأتی شدم. او ارتباط بسیار خوبی با کودکان و نوجوانان داشت. حجتالاسلام نعمتی هم در محله ما بود که او نیز ارتباط بسیار خوبی با بچهها داشت. او برنامه هفتگی داشت که در آنهم حضور پیدا میکردم. ارتباط با این دو نفر موجب شد که من به سمت طلبگی سوق پیدا کنم.»
با اطلاعرسانی کارهایم به جامعه امید میدهم
حجتالاسلام آذرینژاد ادامه میدهد: «در این سالها توانستیم ۵ مدرسه را به صورت کامل بسازیم. ۲۰ـ۳۰ حیاط برای مدارس احداث کنیم و ۷۰۰ـ۸۰۰ کلاس را با کمک دانشآموزان رنگآمیزی کنیم. بیش از ۱۰ سرویس بهداشتی هم ساختیم.»
توصیههای استاد به اسماعیل آذرینژاد در موقع بازگشت به دهدشت
آذرینژاد چندی پیش در توئیترش نوشته بود: «ده سال پیش که از قم کوچ کردم به دهدشت، استادم گفت سه توصیه به شما میکنم: ۱ـ در هر زمینهای خواستی فعالیت کنی، تخصص داشته باش، عوامانه کار نکن ۲ـ منطقه شما بسیار سیاست زده است، زیر علم هیچ کاندیدایی نرو ۳ـ فحش زیاد به شما میدهند ناراحت نشو، ظرفیتت را بالا ببر.»
او ادامه میدهد: «دوم اینکه بنا داشتم کارهای خوب و قشنگ را اطلاع رسانی کنم و به جامعه امید دهم. در جامعه ما مشکلات زیادی وجود دارد که بخشی از آن، ناشی از کمکاریهای حاکمیت و مسئولان در برهههای مختلف است. تلاش کردم با انتشار این مطالب، امید به جامعه تزریق کنم و به مخاطبانم یاد دهم که میتوانیم خودمان کارها را بدون نیاز به دولت پیشببریم و مشکلات را حل کنیم. سومین هدفم هم جذب کمکهای مالی از سوی مردم بود البته هیچگاه پستی منتشر نکردم که مردم کمک کنید؛ بلکه در توضیحات حساب کاربری خودم شماره کارتی گذاشتهام. مردم زمانی که فعالیتهای من را میدیدند، برایم پول واریز میکردند تا بتوانم به این کارها ادامه دهم.» او سایتی هم با نام «قصه، توپ، رنگ» راه انداخته است و از برنامهها و کارهای خود به مردم گزارش میدهد و محتوای آموزشی قرار میدهد. این سایت را میتوانید اینجا ببینید.
آذرینژاد از ابتدای حضور در حوزه علمیه به جز برنامههای رسمی، لباس طلبگی به تن نکرده بود، اما زمانی که تصمیم میگیرد به دهدشت برگردد، لباس طلبگی به تن میکند و راهی زادگاه خود میشود. تا امروز هم جایی بدون این لباس حاضر نشده است. او میگوید: «شب اول که وارد دهدشت شدم، بعد از قرار دادن وسایلم در منزل، راهی مسجدی در کنار قبرستان و گلزار شهدای شهر به نام مسجد امام علی (ع) گلزار شدم. شنیده بودم این مسجد امام جماعت ندارد. زمانی که رسیدم نزدیک اذان مغرب بود، به افراد گفتم من حاضرم امام جماعت مسجد شما باشم. آنها هم گفتند بسیار عالی و این شد که من امام جماعت این مسجد شدم.»
شاهنامهخوانی کودک روستای سرآسیاب کهگیلویه و بویراحمد
بعد از نماز با حضور کودکان حلقهای را تشکیل میدادیم و برای آنها کتاب میخواندم و قصه میگفتم، از آنها هم که توان خواندن داشتند دعوت میکردم تا برای دیگران کتاب بخوانند و یا قصهگویی کنند. اجرای تئاتر و کشیدن نقاشی هم از دیگر برنامههای ما در این حلقههای مسجد بود
پایان پیام/
منبع: https://farsnews.ir/news/14010824000449/%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B7%D9%84%D8%A8%D9%87-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF-%D9%88-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B3%D8%A7%D8%B2%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D9%88-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85
بعد از مدتی آذرینژاد، برنامههایی برای روستاگردی راه میاندازد. او به همراه دکتر عسکری جراح چشم، دکتر رضوی اپتومتر و صالحیزاده مشاور، هر ماه راهی روستاهای مختلف میشوند و از یک صبح تا غروب برای آنان برنامههای مختلف اجرا میکردند. او در این خصوص میگوید: «در روستاها برای بچهها کتاب میخواندیم و قصه تعریف میکردیم و بازی انجام میدادیم و به امور درمانی آنها رسیدگی میکردیم. این برنامه بعداً شد ماهی دو مرتبه که در مجموع یک سال با این گروه انجام دادیم. بعد تصمیم گرفتم خودم این طرحها را در بازه زمانی کوتاهتری به صورت انفرادی انجام دهم. این طور شد که هر روز و هر هفته، راهی روستاها میشدم. از همان سال اول حضور در دهدشت در حوزه علمیه مشغول تدریس شدم. به طلبههای خود که از استانهای مختلف بودند هم توصیه میکردم این کارها را انجام دهند و یا همراه من شوند. هر ماه رمضان و محرم که حوزه تعطیل میشد و به روستاها برمیگشتند هم به آنان کتاب میدادم تا در روستاهای خود برای بچهها بخوانند.»
ساخت مدرسه ابتدایی در روستای دشت قاضی کهگیلویه
به مسجد رفتم و گفتم حاضرم امام جماعت شما باشم
آخوندی که مدیر میشود، دیگر آخوند نیست
تمرین نمایش خلاق با کودکان روستا
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی
برای مردم کار کنیم، همراهمان میشوند
اجرای طرح گلیم بافی برای دانش آموزان روستایی
هر ماه روستاگردی میکردیم
این موضوع که او در قم کار داشت و میتوانست هم درآمد داشته باشد و هم تحصیل خود را ادامه دهد، پس چرا تصمیم گرفت به دهدشت برگردد، هنوز ذهنم را درگیر کرده بود که از او ماجرا را پرسیدم. او میگوید: «بسیاری این سوال در ذهنشان ایجاد میشود. من در قم در موسسه پژوهشی کار میکردم و در کنار تحصیل حوزوی، لیسانس روانشناسی هم گرفته بودم. اما پدر و مادرم در شهرستان تنها شده بودند و تمام فرزندانشان به خانه خود رفته بودند و نیاز داشتند که کسی کنارشان باشد. زمانی که پدرم از من خواست که برگردم، بدون درنگ اجابت کردم و به شهر خودم برگشتم.»
اسماعیل آذرینژاد طرح روستاگردی را راه انداخت تا به روستاها خدمت کند و برای بچهها قصه بگوید
این طلبه با همان توصیه اولیه استادش تلاش کرد که در بستری به نام مسجد که برای کارهای فرهنگی و تبلیغی در اختیارش قرار گرفته، روی یک موضوع متمرکز شود. او کار در حوزه کودک را با استفاده از کتاب انتخاب میکند. در این خصوص میگوید: «برای اینکه نوجوانان و کودکان را جذب مسجد کنم، کار در حوزه کودک را آغاز کردم. بعد از نماز با حضور کودکان حلقهای را تشکیل میدادیم و برای آنها کتاب میخواندم و قصه میگفتم، از آنها هم که توان خواندن داشتند دعوت میکردم تا برای دیگران کتاب بخوانند و یا قصهگویی کنند. اجرای تئاتر و کشیدن نقاشی هم از دیگر برنامههای ما در این حلقههای مسجد بود. گاهی هم قبل از زمان نماز مغرب به بوستان میرفتم و با خودم اسباببازی و کتاب میبردم و با بچههایی که در پارک بودند، بازی میکردم و برایشان کتاب میخواندم. این برنامهها موجب شده بود که علاقه کودکان به من روحانی بیشتر شود.»
رنگ آمیزی مدرسه روستای موشمی زیلایی با کمک دانش آموزان
از او میپرسم اینکه مردم خودشان برای حل مشکلاتشان بدون توجه به اینکه دولت چه میکند و چه خواهد کرد، به میدان آمدند چقدر مهم و اثرگذار بود؟ او میگوید: «اگر قرار بود مردم منتظر دولت و آموزش و پرورش بمانند، آن سال، بچههایشان از مدرسه بازمانده بودند اما خودشان به میدان آمدند و هزینه کردند و به راحتی بچهها در فضایی مناسب راهی مدرسه شدند. البته در جاهایی واقعاً مسئولان باید به میدان بیایند و کمک کنند؛ زیرا آنان مسئولیت دارند. روزی در همین منطقه با ۵۰۰ میلیون تومان از صفر مدرسهای را میساختیم، اما امروز همان مدرسه با همان مصالح با یک میلیارد تومان ساخته میشود. دولت باید حمایت خود را روی توان مردم بگذارد تا کارها و بهتر پیش رود. ما در چهار سال گذشته مدارس بسیاری ساختیم، اما امسال به دلیل افزایش قیمتها، حتی یک حیاط هم نتوانستیم بسازیم. خیلی از مدارس منطقه ما حیاط و فضایی برای ورزش و تفریح ندارند که ما در این مدت برای مدارس، حیاطهای بسیاری ساختیم. در منطقه ما روستایی که مسجد ندارد، از حیاط مدرسه برای مراسم عزا و عروسی استفاده میکند.»
در قم، هم درس میخواندم و هم کار میکردم