به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، مدافع حرم فاطمیون محمدرضا خاوری محرم سال ۹۴ پس از ماهها حضور در سوریه و نیز مجروحیت ناشی از مبارزه با تروریستهای تکفیری چنان به شهادت رسید که تمام اجزای بدنش تکه تکه شد و آنچه از او برگشت در بهشت رضای مشهد به خاک سپرده شد. طوری که مادرش گفته است: با یک مشت خاکستر خداحافظی کردیم!
آمنه رضایی مادر رضا برای اینکه پسر را از رفتن به سوریه منصرف کند، تصمیم میگیرد برایش زن بگیرد. او میگوید: به رضا گفتم: بیا بروم برایت خواستگاری. به حرفهایم گوش میکرد و میگفت دستت درد نکنه.
موقع رفتن همین که برای جمع کردن وسایلش رفت داخل اتاق در را بستم و گفتم: دیگر حق نداری بروی. یا در جنگ افغانستان هستی یا جای دیگر. من خسته شدم. میخندید و چیزی نمیگفت. خیلی خوش اخلاق بود. میگفت: نامردها لااقل گوشیام را بیاورید. بالاخره اینقدر داد و بیداد کرد تا گوشی را بهش دادم. او هم بلافاصله زنگ زد به آقای توسلی و گفت: شما نفرات را بردار و برو. ساعت ۱۰ شب شد و هنوز در اتاق حبسش کرده بودم. به او گفتم: قسم بخور که نمیروی؟ خندید و گفت: باشه باشه. قرآن را آوردیم، گفتم: دستت را بگذار روی قرآن که نمیروی؟ دستش را روی قرآن گذاشت و زیر لب یک چیزی گفت و خندید. اما عاقبت ما را گول زد و رفت.
شهید رضا خاوری (حجت) در کنار شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابو حامد (از فرماندهان فاطمیون)
گقتم: دستم درد نکنه یعنی چه؟ بالاخره باید ازدواج کنی! بعد فهمیدم میخواهد برود سوریه. میگفت: برای رفتن به سوریه زن نداشته باشم، آزادترم.
پایان پیام/