جلوی حرم میرسم هیأتی به حرم رسیده و جلوی حرم ایستاده است. کسانی که علم به دوش گرفتند با همان علمهای سنگین تعظیم میکنند. عظمت غریب علم در مقابل بارگاه امام رضا(ع) کمر خم میکند تا عرض ارادت کند. به علمها که چند باری تعظیم میکنند نگاه میکنم. رو میگردانم، به گنبد و گلدستهها خیره میشوم و لبخند میزنم. مرتب میایستم و من هم تعظیم میکنم. دوباره به راه میافتم. جمعیت آنقدر زیاد است که نمیتوانم خودم انتخاب کنم به کدام سمت بروم. جریان است که مرا با خودش میبرد.
مقابل در ورودی صحن آزادی میایستم. به جمعیتی که از در میگذرند نگاه میکنم. دخترکی دست مادرش را گرفته و با قدمهای تند از در میگذرد. پیرزنی سرش را به در تکیه داده و شانههایش تکان میخورد. زن و مرد جوانی دست در دست هم به سمت صحن میروند. مردی دست به در میکشد و بعد دستش را به صورتش میکشد. باز تعظیم میکنم و اجازه میگیرم تا وارد شوم.
از در میگذرم و وارد صحن میشوم. فواره آب سرخ است و صحن شلوغ. به مردم نگاه میکنم. هر کسی مشغول راز و نیاز است. گوشهای مینشینم و مشغول تماشا میشوم. زنی کنارم مینشیند و میپرسد «از کجا اومدی؟» لبخند میزنم و نگاهش میکنم. میگویم «مشهدیام» لبخند میزند و در چشمانم خیره میشود. آهی میکشد و به ایوان طلا چشم میدوزد. با صدایی غمزده میگوید «خوش به حالت دخترم! آرزو داشتم در مشهد زندگی کنم و کنار آقا باشم. هر زمان دلم گرفت بیام حرم. هر وقت اومدی حرم برای من هم دعا کن».
به چهره زن نگاه کردم. قطره اشکی از صورتش سرازیر میشود. لبهایش تکان میخورد و دستانش را رو به آسمان بلند میکند. به ایوان طلا نگاه میکنم و زیر لب میگویم «امام رضا(ع) تو از دل عاشقانت باخبری» سکوت میکنم و هزار حرف ناگفته را در دل نگه میدارم. میدانم او از دل من هم باخبر است. سکوت میکنم تا دلم آرام و بیصدا حرفش را بزند و روحم به نوای در هم آمیخته زائرانی که عاشقانه زمزمه میکردند، بپیوندد و با امامش خلوت کند. سکوت میکنم تا در هیاهوی روز شهادت امامم گم شوم.
یادداشت از : فاطمه عاطفی، خبرنگار ایسنا
ایسنا/خراسان رضوی نزدیک حرم رسیدم. صدای طبل و سنج هیأتها به گوشم میرسد. میان جمعیتی که به سوی حرم میروند گم میشوم و همراه با جریان رود جمعیت به سوی دریا میروم. مداح هر هیأت مداحی میکند و مردم سینه میزنند. بعضی هیأتها علمهای سنگین و بزرگی را حمل میکنند. روی علمها با پر تزئین شده است و شمایل و علامتهای خاصی دارد. جایی شنیدهام هر علم پیشینه خاص خود را دارد و پشت هر نشانه داستانی خوابیده است.