انتشار: دی 14، 1401
بروزرسانی:
05 اردیبهشت 1404
محفل شعر «عقیق سرخ» برگزار شد/ اشعار شاعران آئینی برجسته کشور برای حاج قاسم
کیست این؟ یک شمس دیگر، وارث تیغ و غزل
کیست این؟ یک روح شرقی، وارث عشق و سرود
چه نادر مهدوی ها رفته تا ممکن شَوَد ناشُد!
«خوش آن مَردی که خونَش صَرفِ فعل خواستن باشد»
دیده ام سوختنش را که شبی سوخت تنش
سوخت از غیرت و نگذاشت بسوزد وطنش\xa0
پایان پیام/
منبع: https://farsnews.ir/news/14011014000351/%D9%85%D8%AD%D9%81%D9%84-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%B9%D9%82%DB%8C%D9%82-%D8%B3%D8%B1%D8%AE-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%AF-%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D8%A6%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D9%87-%DA%A9%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D8%ACجان مایه عشق است خطر کردن عشّاق
راهى که به جز هدیه خون نیمه تمام است
باز هم سید و سالار نیامد از خط
باز هم میر و علمدار نیامد از شط\xa0
اگر در هر قدم! بیم ِ هزاران راهزن باشد
وَگَر در دستِ دشمن تیغ و بَر دستم رَسَن باشد
مبادا تارِ مُویی از سرِ این خاک کم گردد!
مباد آشفته این زُلفِ شِکن اَندر شِکن باشد
سه رنگِ سرفرازِ تا اَبد در اِهتزازِ من
بمان بر تارَک تاریخ، تا مَهدِِ کُهن باشد!
این نهضت امّید در آیینه تاریخ
در سایه خورشید، پر از شور مدام است
\xa0
سُرخیم در این باغ پر از خون سپیدار
هستیم بر آن عهد که در جان کلام است
از حضور حرمت قبله عشق است دمشق
زینبیه است بهشت شهدای دم عشق\xa0
هرچند عدو نقشه کشیده است شب و روز
دوران بزن در رو این قوم تمام است
...\xa0
جامه سرخ برازنده مردان خداست
رُسته یک دشت شقایق به تنِ پیرهنش\xa0
دراین مراسم شاعرانی چون\xa0در این مراسم شاعرانی چون محمدعلی مجاهدی، علیرضا قزوه، سعید حدادیان، عبدالجبار کاکایی، ناصر فیض، محمود اکرامی فر، رضا اسماعیلی، مصطفی محدثی خراسانی، علی محمد مؤدب، علی داوودی، محمدمهدی عبداللهی، محمود حبیبی کسبی، حمید هنرجو، محمدمهدی خان محمدی، اسماعیل شبرنگ، حسین خزایی، سیده فاطمه موسوی، فاطمه نانی زاد، فریبا یوسفی، فاطمه طارمی و ... شعرخوانی کردند.
این «غزل آتش» فقط یک جرعه از اندوه اوست
آه اگر می شد بنوشم داغ او را، رود، رود...
تقاصِ خونِ قاسم حذف اسرائیل از نقشه است!
مرا ننگ است بر تَن جامه ای غیر از کفن باشد
مبادا راه را گُم کردن و در چاه اُفتادن
به نامحرم یقین و بر برادر سوء ظَن باشد!
لبنان و یمن، سوریه، بحرین و فلسطین
بیت الغزل عشق در این خطه کدام است؟!
یا شهید
هَلا در باغ! جایِ باغبان هیزُم شِکن باشد
هَلا زخمِ تبر بر جانِ سَرو و ناروَن باشد
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس،\xa0محفل شعر «عقیق سرخ»، یادبود سومین سالگرد شهادت سردار دل ها حاج قاسم سلیمانی به همت سازمان بسیج هنرمندان صبح امروز در باغ موزه دفاع مقدس برگزار شد.
ازخود برآمدی و به خود پا گذاشتی
داغی بزرگ بردل دنیا گذاشتی
مبادا شاخه ای از ریشه های خویش دور اُفتد
مبادا! هیچ قومی دور از اَصلِ خویشتن باشد
«چه باک از موجِ بَحر آن را که باشد نوح کشتیبان»
چه باک از موج! وقتی در دلت حُبُّ الوَطن باشد
\xa0در بخش دیگر محمود حبیبی کسبی شاعر جوان کشورمان یک غزل و یک مثنوی را که سروده بود، خواند:
قطعه قطعه شد و سرباز حسینش خواندند
تیرباران شد و خواندند غلام حسنش\xa0
شرزه شیری ست که از سوی کنام آمده است
صبح صادق ز شب تیره شام آمده است\xa0\xa0
از فتنه پاییز بر این باغ، پیام است
این حادثه سرخ سرآغاز قیام است
در بخش دیگر مصطفی محدثی خراسانی شاعر برجسته اهل خراسان غزل خود را خواند که در ادامه باهم می خوانیم:
علی محمد مؤدب نیز سروده خود را خواند که به قرار زیر است:
وقت سحر آورد به کف جام بلا را
نوشید ز لب های عطش کرب و بلا را
چه باک از موج! وقتی ناخدایی با خدا داری
زَعیمِ شیعه باید هم حسین (ع) و هم حسن(ع) باشد
رفت سرباز تو سر باخت و مهمان تو شد
حاج قاسم یکی از خیل شهیدان تو شد\xa0
آمد از لبخند باران، آمد از اشراق رود
مردی از آیینه روشن تر، صداقت تار و پود
بجایِ هر یکی امروز دَه تا می خورد از ما
چه در اقلیم کردستان! چه باکو یا پِکن باشد!
گفت که پای حرامی به حرم وا نشود
سر او رفت ولی ماند سر این سخنش\xa0
زمانی بَستن هُرمز هم از ما بر نمی آمد!
مگر می شد؟! که لنگرگاهِمان هِند و عَدَن باشد
کیست این مجنون عاشق؟ کیست این روح غریب؟
کیست این اندوه پرپر؟ کیست این داغ کبود؟
زینب ای شیرزن قافله صف شکنان
این شهیدان تواند این همه خونین کفنان\xa0
از شام شوق تا سحرشور نینوا
درهرقدم به کعبه دری واگذاشتی
مورم و دست به دامان سلیمان زمان\xa0
قاصدی کو که سلامی برساند ز منش
یک سرِ سبز و زبانی سرخ، جانی شعله ور
سهم این ققنوس آتش نوش طوفان گرد بود..
با کهکشان عشق به میقات آمدی
آیینه ای از آن به تماشا گذاشتی
اگر دردی ست در این خانه! درمان هم در این خانه ست
مَحال است اَجنبی دلسوزتر از هموطن باشد!
الهی روزگارِ مردمانِ خوبِ این سامان
به دور از جنگ و ننگ و قَحط و آشوب و مِحَن باشد
غم نیست اگر قاسم میدان وفا رفت
وقتى که علمدار نگاهش سوى شام است
انگار که در علقمه افتاد سواری
انگار علمدار...مخوان روضه..خدا را
چون همایی که پی اوج سعادت می گشت\xa0
همه ی عمر به دنبال شهادت می گشت\xa0
تاریخ را که تشنه یک جرعه عشق بود
ناگاه دربرابر دریا گذاشتی
مبادا انتظاری جُز خِباثت از اَجانب داشت
که ذاتآً این چُنینَند و لَجن باید لَجن باشد!
تا قدس فقط چند قدم مانده، بخوانید
یک بار دگر یاد امام و شهدا را...
نی ها که پر از نالهء هجرند سرودند
در بدرقه اش سوز دل خستهٔ ما را
به خونِ او که رویِ سنگِ قبرش حَک شده سرباز
همه سرباز او هستیم! تا جان در بدن باشد
فاطمه نانی زاد شاعر آئینی کشورمان که آثاری چون دفتر شعر «صحن فیروزه» راسروده است شعری با عنوان «یاشهید» را خواند که به قرار زیر است:
حسین خزایی شاعر جوان و کرد زبان کشورمان سروده خود را خواند:
«وطن باشد! نباشم من، نباشم من، وطن باشد!»
«الهی تا اَبد! ایرانِ من، ایرانِ من باشد»
آنقدر سوخته ی روضه انگشتر بود
ماند آخر فقط انگشت و عقیق یمنش\xa0
همیشه جایت آن بالاست و پایین نمی آیی
مگر! روزی که پرچم روکشِ تابوتِ من باشد
در آینه جعفر طیار درخشید
آورد به زیر پر خود ارض و سما را
قُشونی را ندیدم! جُز به قصد جنگ برخیزد
تفنگی را ندیدم! اَهلِ منطق یا سخن باشد
آه...این خبر داغ گل انداخته در باغ
بلبل، تو بخوان نغمهء لا حول و لا را
به یُمنِ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْت و خون تهرانی است
که روئیا نیست موشک! دور بُرد و نقطه زن باشد
مثل روح گل شکفت و مثل بوی گل پرید
تا که دل بستیم بر او، داغ او آمد فرود
گلوله هیچ چیزی را بجز کُشتن نمی داند
گلوله می کُشد، فرقی ندارد! مَرد و زن باشد
با شورِ شهیدانه، سلیمانىِ جان را
اینگونه بخوانید که سرباز امام است
در ادامه رضا اسماعیلی شاعر کشورمان که دبیر هفدهمین جشنواره بین المللی شعر فجر است، سروده خود را با عنوان «ققنوس آتش نوش» خواند که به قرار زیر است:
جنگ در فلسفه شیعه مجال است مجال\xa0
مرگ در دیده عشاق وصال است وصال\xa0
از مکتب قاسم همگى درس بگیرید
از عشق بر او یکسره چاووش سلام است
با مرگ زیستی
چون شعله ای مقدس
یک عمر\xa0
هر جا که دست ها به دعا بر شدند\xa0
از زندگی سرودی و بودی\xa0
هر جا که یخ زدند\xa0
دستان کودکانه آزادی و نشاط\xa0
آواز آفتاب سرودی
با مرگ زیستی\xa0
با مزه مبارک انجیر\xa0
با نوحه های نوح
در کشتی همیشه توفان\xa0
توفان نجات بود\xa0
وقتی تو نوح بودی و می خواندی
ما را به عرشه های جنونت\xa0
توفان ترانه های تسلّا بود\xa0
خورشیدهای گمشده را توفان
یال بلند کوه تماشا بود\xa0
تا آن ندیده را تو ببینی\xa0
تا مرگ را به خنده بچینی
یک شب آمد سرخ مردن را تبسم کرد و رفت
ما نفهمیدیم اما، آن تبسم را چه سود!
مبادا از خَزر تا پارس، از اَلوند تا تَفتان\xa0
بر این خاکِ اَهورا رَدِّ پایِ اَهرِمَن باشد
شیر این بیشه چه کرده است به دشمن که هنوز
روبهان می ترسند از نگه صف شکنش\xa0
خانه گر در گذر سیل شهادت باشد
حرم زینب کبری به سلامت باشد\xa0
آفتابی که شده در شب بغداد شهید
از فرودینه بلاجرعه خط جور کشید\xa0
هَلا بر بافه گیسویِ گندم داس بنشیند!
هَلا گُل! دستمالِ دسته یِ زاغ و زَغَن باشد
سبز است قیامى که در این چله رنگین
در معرکه ها سرخ ولى گام به گام است
\xa0
هرچند که تلخ است به دل، داغ شهیدان\xa0
در فصل شهادت فقط ایام به کام است
مبادا تا عرب با فارس و لُر! پُشت در پُشتِ
بلوچ و کُرد و گیل و آذری و تُرکمن باشد
در پایان نیز محمدمهدی عبداللهی سروده خود را خواند:
مردی از خواب زمین کوچید، یک شب ناگهان
آسمان را خواب دید و شد پرستو پر گشود
دنیا تو را به خویش فراخواند و تا ابد
او را به خواب خوش، به عطش واگذاشتی
خون خواه شهیدان سفر کرده، مى آید
مى آید از آن دور و همین حسن ختام است
رفتی و مشعلی ز حقیقت به بام دهر
روشن به نام حضرت زهرا گذاشتی
عاقبت عکس رخ یار که در جام افتاد
آن که شد کشته حق نیک سرانجام افتاد\xa0
بر شهید غم او غسل و کفن حاجت نیست
اشک عشاق دهد غسل و شود خون، کفنش\xa0