دومین کتاب «ملانصرالدین» تألیف محمد رمضانی است که چاپ اول آن به سال ۱۳۱۵ خ/۱۹۳۶م و در قطع رقعی بوده است. این کتاب ۵۹۳ حکایت را شامل میشود که در این چاپ بیشترین حکایت ملانصرالدین به فارسی در میان چاپهای ایران آمده است. و در نیم قرن اخیر هر چه ملانصرالدین در ایران چاپ شده است برگرفته از این چاپ است. رمضانی از کتاب «لطایف خواجهنصرالدین» به ترکی چاپ کتابخانه اقبال که ظاهرا مولف کتاب «بهایی» بوده استفاده کرده است.
ب: دیگر اینکه قبل از تألیف و به وجود آمدن کتاب ملانصرالدین، حکایات بسیاری نظیر حکایات ملانصرالیدن به نام مطلق «ملا» و «آخوند» در کتب ادب فارسی رایج بوده و این کلمه سابق آشنایی در ادبیات فارسی داشته، به همین جهت در وقت ترجمه، کلمه «ملا» را بر روی این کتاب گذاشتهاند.اما اینکه چرا مولف اولیه کتاب نام «نصرالدین» را جهت قهرمان داستانها انتخاب کرد، نظرات زیر محتمل است:
اولا در هر حال میبایست یک نام جهت پیاده کردن حکایت انتخاب میکرد. در ثانی، احتمال دارد شخصی به نام نصرالدین بوده و افعالی سادهلوحانه از او سر زده، بعدها مردم هم طبق معمول حکایاتی بر آن افزودهاند.
با این حال، محمد جعفری قنوانی– پژوهشگر فرهنگ عامه با تأکید بر اینکه ملانصرالدین ایرانی نیست، میگوید: ۱۳۰-۱۴۰ سال است که این شخصیت به فرهنگ عامه مردم ایران وارد شده است.
این نوادر در زبانها میچرخد و به سرزمینها میرود و باعث تسلیت خاطر مردم از غمها و غصهها میشود، و در هر سرزمین مطابق فرهنگ آنجا تغییراتی پیدا میکند.
این پژوهشگر در بخش دیگری از متن خود آورده است: «کتاب ملانصرالدین از کشور مصر که در تصرف دولت عثمانی بوده به ایران آمده است. نگارنده(مجاهد) ضمن تحقیقات به این نتیجه رسیدم که چاپهای خوجه نصرالدین که در مصر دوره عثمانی و کشور ترکیه چاپ شده عموما و بویژه نخستین چاپ آن که ذیلا خواهد آمد، به نام خوجا نصرالدین است، اما وقتی به ایران رسید اولین ترجمه آن به زبان فارسی در سال ۱۲۹۹ ق (معادل ۱۲۶۰ شمسی حدود- ۱۴۰ سال) به نام «مطایبات ملانصرالدین» چاپ شد، و از همین زمان به بعد هرچه ملانصرالدین در ایران چاپ شده است به نام ملانصرالدین است واین امر به خاطر دو مسئله بود:
مجاهد با بررسی حضور «جحا» در ادبیات عرب، و با بیان اینکه «بعضی گمان دارند که لفظ «خوجا، خواجه»، تحریف دیگری از لفظ جحا باشد.» مینویسد: عبدالستار احمد فراج محقق معاصر عرب میگوید: « نوادر جحا که در اواخر قرن چهارم هجری ترتیب یافته بود، در قرنهای پنجم و ششم به زبان ترکی عثمانی انتقال یافت. دلیل اینکه نوادر خوجه نصرالدین از جحای عربی است، این است که اغلب نوادر خوجه نصرالدین صبغه عربی دارد و همچنین ممکن است که از طریق زبان فارسی به زبان ترکی انتقال یافته باشد.»
ملانصرالدین- مردی ساده لوح و زودباور که ماجراهایش از شیرینترین حکایتها و داستانهای طنز مردم است، یکی از مشهورترین شخصیتهای لطیفههای ایرانی در فرهنگ شفاهی معاصر است که حضورش در ادبیات عامه ایران قدمت چندانی ندارد. حالا روایت او در فهرست آثار جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.
این طنز و هزل و نوادر، مشترک بین همه ملتها در همه زمانهاست. و ممکن است بدون اینکه از هم گرفته باشند، از باب توارد خاطر و فکر هم باشد. همچنین بعضی نوادر که هاول جلاس (جحای آلمانی) که در قرون وسطا بوده است نقل میکنند، مطابقت دارد با آنچه از لقمان حکیم و جحا (خوجه نصرالدین رومی) نقل شده است».
بر اساس اطلاعاتی که احمد مجاهد در این کتاب آورده است، قدیمیترین و اولین چاپ کتاب ملانصرالدین در ایران، «مطایبات ملانصرالدین» است که بدون ذکر نام مولف در سال ۱۲۹۹ ق/۱۸۸۱ م در ایران منتشر شده است. این کتاب شامل ۲۱۲ مطایبه و ۴ لطیفه الحاقی است که در قطع جیبی منتشر وچندبار نیز بعدا چاپ شده است. این کتاب ترجمه کتاب «نوادر الخوجه نصرالدین افندی جحاالرومی» بدون ذکر نام مولف، به زبان عربی است.
احمد مجاهد – نویسنده و پژوهشگر – نیز در مقدمه «جوحی» (از اعلام طنز قرن اول و دوم هجری) -(انتشارات دانشگاه تهران: ۱۳۹۰. تهران) مینویسد: «در هر زمان و مکانی مردمانی بودهاند که به بذلهگویی و مطایبه و گفتن لطائف و مزاح و طرفهگویی و بیان هزل و ظرافت و طنز و فُکاهت و مُجون و نکتهدانی و نغزگویی و ایراد نوادر مشهور بودهاند، و مردمان سخنان و حکایات آنان را برای یکدیگر نقل میکردهاند، بدون اینکه در صحت و سقم آنها بحث کنند. مانند گل خوشبو و رنگی که مردم از استشمام آن لذت میبرند، بدون اینکه بدانند چهکسی آنها را کِشته است و چه کسی پرورش داده است و اصل آن از چه زمینی بوده است. بعدا کلمات و حالات این اشخاص بابی در ادبیات شد و ادبی و نویسندگان خود نیز سخنان و حکایتی جعل کردهاند و به صاحبان نوادر نسبت دادهاند.
همچنین «انیس البیعارین» یا کتاب ملانصرالدین. ترجمه از عربی به فارسی توسط محمدباقر مشهور به مرشد کرمانی، مورخ ۱۳۰۲ ق/۱۸۸۴م است که همراه با خسرو و شیرین شعله تبریزی منتشر شده است. نسخه کتابخانه مجلس شورا (بهارستان) به شماره ثبت ۸۷۲۷۰ نگهداری میشود. این نسخه ۱۸۶ حکایت جحا به فارسی ترجمه شده و در آخر نیز افتادگی دارد.
به گزارش ایسنا، «روایت ملانصرالدین» در هفدهمین کمیته بیندولتهای میراث ناملموس یونسکو به نام جمهوری آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان و ازبکستان ثبت جهانی شد. این در حالی است ملانصرالدین را شخصیتی داستانی و بذلهگو در فرهنگ عامیانه ایرانی، افغانستانی، ترکیهای، ازبکی، عربی، قفقازی، هندی، پاکستانی و بوسنی میدانند.
«خوجه نصرالدین در شهر آق شهر صاحب ضریح و مقبره است و مشهور به داشتن کرامات که مردم به زیارت او میروند.»
ثالثا، ادبیات و فرهنگ هر کشور آب و هوای مخصوص به خود را دارد. مثلا عربها معمولا اسطورههای بزمی و رزمی خود را با کنیه «ابو» یاد میکنند که هماکنون هم مرسوم است. ظاهرا در فرهنگ ترکان عثمانی که بر اساس بنیادگرایی اسلامی تأسیس شده بود، لقب «الدین» بر روی اشخاص غلبه داشته، از این جهت نام «نصرالدین» را به عنوان یک نماد فکاهی انتخاب کردهاند.»
البته باید یادآور شد: مصطفی پورعلی – مدیرکل ثبت و حریم آثار و حفظ و احیاء میراث معنوی و طبیعی- با بیان اینکه ثبت یک عنصر در فهرست میراث جهانی ناملموس برای هیچ کشوری ایجاد مالکیت نمیکند، میگوید: از منظر یونسکو در حوزه ثبت جهانی میراث ناملموس، «خاستگاه» اهمیتی ندارد. اثبات اینکه یک عنصر در ابتدا در کدام کشور خلق و بعدها به کشور دیگری منتقل شده، از دید یونسکو هیچ حقوق و امتیازی برای کشور مبدأ ندارد، چون میراث ناملموس توسط حاملان و مجریان به هر نقطه دنیا حرکت میکند و همه کشورها میتوانند میراث ناملموسی را که در کشورشان زنده است، ثبت کنند.
الف: یکی اینکه کلمه «خوجا» در گوش و زبان فارسی زبانان ثقیل بوده، در ترجمه به جای آن کلمه «ملّا» را گذاشتهاند.
حکایتهای اولیه که از ملانصرالدین در ایران منتشر شده
مجاهد با تأکید براینکه حکایات جحا را برای اولین بار ترکان عثمانی در ۱۴۵ سال پیش (۱۲۷۸ ق) به زبان عربی تألیف کردند و نام مجعلولی به نام خوجا نصرالدین بر آن نهادند، میگوید: «از نظر تاریخی هیچشکی نیست که شخصی به نا جُحا بوده است؛ «جحای ترکی که مسلما به خوجه نصرالدین است، صدها حکایت به او منسوب است و در دست ما کتابی است به ترکی شامل حکایات خوجهنصرالدین که سه سال ۱۳۲۸ هجری در ۲۵۵ صفحه چاپ شده است. که از این کتاب معلوم میشود که خوجه نصرالدین شخصی است که در آسیای صغیر رشد کرده است، در جایی که فرقههای دراویش در آنجا پراکنده بودهاند. و درآنجا حکام ظالم بودهاند، و مردم برای خلاصی از ستم حکام، به نصر الدین پناه میبردهاند و از او کمک میخواستند، و خوجه نصرالدین هم با هزل و وعظ رفع شر از مردم میکرده است».
انتهای پیام
منبع: https://www.isna.ir/news/1401091307969/%D9%85%D9%84%D8%A7-%D9%86%D8%B5%D8%B1%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%AB%D8%A8%D8%AA-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%B3%DA%A9%D9%88-%D8%A7%D9%87%D9%84-%DA%A9%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D8%AA
مجاهد در این کتاب با ادعای اینکه ترکان عثمانی این گنج و میراث عربی را که شامل مُلَح و نوادر است مباح خود دانستند، نوشته است: «اولین کتابی که درباره حکایت خوجه نصرالدین چاپ شده به سال ۱۸۳۷/۱۲۵۳هـق است که شامل ۱۲۵ حکایت است. در این کتاب، حکایاتی از نصرالدین با چنگیزخان مغول متوفای ۶۲۴ هـ، نقل کردهاند و همچنین حکایاتی با تیمور لنگ، متولد ۷۳۷ و متوفی ۸۰۷هـ. ایراد و اشکالی که اینجا وارد است این است که: وقتی چنگیز مرد، خوجه نصرالدین ۱۹ ساله بود، و مستعبد است وی دراین سن و سال با چنگیز حکایاتی داشته باشد. و از طرفی، نصرالدین ۵۰ سال قبل از تولد تیمور لنگ مرده بود و نمیتواند با تیمور ملاقاتی داشته باشد.»