دیگر از دست مأمورها هم کاری بر نمیآمد.»
در همین لحظه، محمدباقر روی دوش یکی از دوستانش رفت و با صدای بلند، شعار «مرگ بر شاه» سر داد. مردم هم که متوجه قضیه شدند، با دیدن جمعیت، دلشان قرص شد و همه یک صدا فریاد میزدند: مرگ بر شاه!
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
منبع: https://farsnews.ir/news/14020524000834/%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%7C-%D8%AF%D8%B9%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%B5%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%86-%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D8%A8%D8%B1-%D8%B4%D8%A7%D9%87
آن موقع محمدباقر در رشته تربیت بدنی دانشگاه تهران درس میخواند و از اوضاع انقلابی تهران بیشتر از بقیه افراد محل باخبر بود.
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، از آن جا که مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که جنگ تحمیلی شروع شد، بسیاری از رزمندگان دفاع مقدس در تظاهرات ضد ستمشاهی نیز شرکت کرده و خاطراتی از آن دوران دارند. روایتی که میخوانید بخشی از مجموعه داستان «خاطرات پرتقالی» به قلم جواد صحرایی است که درباره شهید محمدباقر سنگاری نوشته شده است:
پایان پیام/