نوربالا| من یک توریست هستم که زنم را گم کرده‌ام!

یکی از آشناهای ما سروکله‌اش پیدا شد. وقتی فهمید قضیه چیست و دید این حاج آقا خیلی خودش را به آب و آتش می‌زند، به او گفت که من را می‌شناسد و ایرانی هستم. حاج آقا باور نمی‌کرد. به او می‌گفت: «الآن وقت شوخی نیست! زنش را گم کرده!»

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس،‌ بین مردم ایران کسی نیست که شهید مدافع حرم محسن حججی و ظاهر آرام و سر به زیرش را نشناسد؛ با این وجود او هم شیطنت‌های خودش را داشت. روایتی که می‌خوانید خلاصه‌ای از خاطره محمد ناصحی،‌ یکی از دوستان این شهید است که در کتاب «سربلند» آمده است:

مجبور شدم فارسی صحبت کنم و روحانی متوجه شد سرکارش گذاشته بودیم.»

اصلاً حواسش نبود که همه را به فارسی می‌گوید و من هم سرم را برایش تکان می‌دهم!

محسن رسید و کلمات من‌درآوردی من را برای روحانی ترجمه کرد: «می‌گه من تازه مسلمونم. تازه اومدم قم. جایی رو بلد نیستم. زنم گم شده!»

حالت غمگین به خودم گرفته بودم. محسن هم همراهم می‌آمد و ترجمه می‌کرد!

به من هم دلداری می‌داد: «غصه نخور! اینجا مملکت امنیه.»

آشنای ما عصبی شد و خطاب به من گفت: «ناصحی! فارسی حرف بزن ببینم!»

جمکران بودیم؛ اردوگاه یاوران مهدی. یکی از روحانیان را دست انداختیم و من با حالتی استرسی تندتند باهاش حرف می‌زدم. بنده خدا هاج و واج نگاهم می‌کرد! 

«روی لهجه ایتالیایی مسلط بودم. با چهار پنج تا کلمه ایتالیایی که بلد بودم، در جمع بچه‌ها ادای خارجی‌ها را در می‌آوردم و مثل بلبل حرف می‌زدم؛ اما با کلمات من‌درآوردی! می‌گفتم به زبان کرواسی حرف می‌زنم!

بخوان:  گروه طبیعت و گردشگری - مجله ونوس - دانشنامه فرزند

گاهی با بچه‌ها نمایش بازی می‌کردیم؛ من می‌شدم یک مرد ایتالیایی و محسن هم می‌شد مترجم من.

پایان پیام/


حاج آقا دستم را گرفت و برد طرف نگهبانی که برایم کاری بکند! خیلی دلواپس شده بود. به دوروبری‌ها می‌گفت: «خوبیت ندارد! برای این خارجی مایه بگذارید که احساس غربت نکند!»



این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید


منبع: https://farsnews.ir/news/14020507000698/%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D9%84%D8%A7%7C-%D9%85%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-%DA%A9%D9%87-%D8%B2%D9%86%D9%85-%D8%B1%D8%A7-%DA%AF%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%85