گفتم: حاج آقا! احتمالاً شما را میشناسید. من یکی از همان ۱۲ نفری هستم که برای سوریه آمدن خیلی تقلا کردیم و نامه زدیم.
گفتم: مشهد.
حاجی گفت: دمتون گرم ولی شما پدر من را در آوردید!
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید
گفتم: حاج آقا! احتمالاً شما را میشناسید. من یکی از همان ۱۲ نفری هستم که برای سوریه آمدن خیلی تقلا کردیم و نامه زدیم.
گفتم: مشهد.
حاجی گفت: دمتون گرم ولی شما پدر من را در آوردید!
منبع: https://farsnews.ir/news/14010809000493/2-%D8%AE%D8%A8%DB%8C%D8%AB%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%B9%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF
گفت: کی آمدید، با چه کسی آمدید؟
۱۲ نفر خبیثی که حاج قاسم را عاصی کرده بودند
با حاج قاسم سلام و علیک کردم.
حاجی گفت: همان ۱۲ نفر خبیث؟! (اولین بار حاجی این اسم را روی ما گذاشت) آن ۱۲ نفر خبیث شما هستید؟ شما من را بیچاره کردید. چه مارمولکهایی هستید شما! تلفن آن آدمها را از کجا پیدا میکردید؟ کسانی به خاطر شما به من زنگ میزدند که من اگر میخواستم ببینمشان یک هفته طول میکشید با دفترشان هماهنگ کنم! بعد به موبایل من زنگ میزدند که آقا برای چی این ۱۲ نفر را نمیفرستی سوریه؟ دیگه از مسؤولان کسی نبود که زنگ نزده باشد. فقط آقا به من زنگ نزدند! واقعاً خبیث هستید که هر کسی را دیدید زیرآب ما را زدید!
فقط آقا به من زنگ نزدند
حاجی پرسید: بچه کجایی؟
به گزارش گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، یکی از رزمندگان مدافع حرم اعزامی از شهر مقدس مشهد روایتی از برخورد حاج قاسم با گروه اعزامی آنها در منطقه عملیاتی در کتاب «چَخچَخیها» از انتشارات راهیار داشته است که در ادامه میخوانیم:
وقتی پیش بچهها برگشتم، سریع گفتم: حاج قاسم ما را میشناسد به ما میگوید: آن ۱۲ نفر خبیث! همگی با این حرف حاج قاسم حال کردیم. لاتی برایمان داشت.
گفتم: حالا خدا را شکر همه چیز تمام شده و ما اینجا هستیم.
پایان پیام/
شهید قاسم سلیمانی به منطقه الحاضر آمده بود، به دیدن او رفتیم.